گاهی برای دلم مینویسم

خودت را زندگی کن

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۴ ب.ظ

کاش می شد چشمانی که روزی معصوم بودند را راحت بر حقایق ببندم و فکر آشتفته ام را در باد پاییزی رها کنم و باد خدمتی کند و آن خیالات ناجور را به بیابان های ناکجا آباد ببرد و برایم بالهای نازنینی جایگزین کند ، تا برقصم و پای کوبم و مشکلات را نفهمم ، پیشینه ای برایشان نداشته باشم ، حافظه ام را چنان خالی کنم که گذر نسیمی را با اعماق وجود حس کنم ، چنان بی خاطره باشم که هر رنگ برایم تازگی داشته باشد ، وز وز باد از درز در اتاق اولین صدای جالب زندگیم باشد ، با قطره آب از آسمان بترسم و احساس کنم سقف آسمان سوراخ شده ، کاسه ای بگذارم و همینطور دیوانه وار کاسه ها را اضافه کنم ، در مجموع حال مجنونی می خواهم، شاید به ظاهر طبیعی بودن بی معنی شده ، می خواهم نقطه صفر را از ابتدا شروع کنم و هر چیز را آنطور که هست زندگی کنم ، شاید انتخابم طعم های تلخ در بین شکلات ها باشد ، شاید رنگ سیاه زیباترین است ، شاید تنهایی بهترین حال است ، شاید سر لوحه ای که برایمان نوشتند و سالهاست مشغول به تکرارش هستیم اشتباه است

بزرگان دنیا دیده سرلوحه نویس، خود مشغول پر کردن سرلوحه اجدادشان هستند و گاهی گریزی می زنند و لبی تر می کنند و شِکوهِ ها دارند ، اما در نهایت احساس گناه می کنند

کاش تکرار نکنیم که در پیری نق نق و غر غر کنان همه از ما گریزان باشند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی