گاهی برای دلم مینویسم

خیال

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۲۱ ب.ظ
در خیالم پرسه می زنم
چقدر آشفته حالم
تمام حس های دنیا را در لحظه تجربه می کنم
گاهی بی خیالِ بی خیال
گاهی تب دارم
گاهی پر انرژی و گاهی فقط به سقف خیره می شوم
گاهی نمی دانم به چه بیاندیشم
به مغزم فشار میاورم که فقط امیدوار بمانم
شاید در شرف تغییر فصل زندگی ام هستم
شاید از پاییز به زمستان
شاید از زمستان به بهار
اکنون برگهایم ریخته
شاخه هایم از سردی سنگین است و گاه می شکند
خیالم درد دارد
تا به حال خیال درد داشته ای؟
گفتنش هم دردناک است
چون همیشه پوزخندی طعنه آمیز به همراه دارد
روزیکه رویاهای زیبایم دستخوش رودخانه ای پر تلاطم با عمقی نامعلوم شد، خیالم غده ای بد خیم شد، که نمی دانم کجای وجودم را می خراشد و مثل خوره به جانم افتاده
هر روز بیشتر در وجودم ریشه می دواند و بدخیم و بدخیم تر می شود
درمانش نوازشیست که دریغم می کنند
درمانش نگاه گرمیست که به سمتم نشانه نمی کنند
درمانش جمله ایست از امید که این روزها نایاب نایاب است
همه چیز بوی تمام شدن ، مُردن و خلاص شدن می دهد
کاش انتهایش حسرتی و ای کاشی نماند که دستم کوتاه است.
مراقب رویا و خیالتان باشید تا امیدوار و با انگیزه بمانید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی