گاهی برای دلم مینویسم

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

پاییز را قدم می زدم
گویی برگ های بر زمین افتاده، نوازنده های قابلی هستند.
با صدای باد چنان هم سو می شوند و سازشان را با آن کوک می کنند که گویی جماعتی شاهد همنوازیشان هستند.
برگ های روی درخت می رقصد و اشتیاق فراوانی دارند که به گروه نوازندگان روی زمین بپیوندند.
رقص کنان و خرامان بر سن نوازندگان می نشیدند
برگ ها می رقصند و می نوازند و زیباترین لباسشان را پوشیدند
چنان با هم همنوا و هم رنگ هستند که از اتحادشان به وجد می آیم
پاییز چه سمفونیه زیبایست
فقط کافیست دل بسپاری تا هر روزش را در کنسرتی با شکوه بگذرانی
دل را به پاییز بده و گاهی مروارید غلطانی از گونه هایت سرازیر کن و بیرون بریز آنچه از پاییز گذشته دیدگان را تیره و تار کرده.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۵:۰۸
شیما آبایی

غرشش را می شنوم ولی آرام می شوم

چین و چروکش را دوست دارم

هر چه بیشتر زیباتر

کف می کند از هم می پاشد ، چقدر زیباست

خشمش اصالتی دارد

بزرگنمایی می کند و به همه می گوید ناچیزید

در برابرش احساس حقارت می کنم

دوست دارم خودم را به اوبسپارم و لحظاتی از کش مکش های دنیا دور باشم

کاش همیشه نزدیک خانه ام بود

کاش صدایش نوای لالاییم بود

مرد و زن پیر و جوان، دوستش دارند ، با همه بزرگیش تا بی نهایت بی ادعاست

خالص و پاک است

بی توجه به اینکه کودکی در حال بازیست یا صیادی در حال صید است یا کسی دستانش را می شوید موج ها را پشت سر هم می نوازد

سمفونیه زیبایی می سازد دریا 

باید کنارش رها باشی تا از جنس خودش شوی و تا نهایت لذت ببری

دریای شمال دوستت دارم.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۱۶:۲۳
شیما آبایی

کاش می شد چشمانی که روزی معصوم بودند را راحت بر حقایق ببندم و فکر آشتفته ام را در باد پاییزی رها کنم و باد خدمتی کند و آن خیالات ناجور را به بیابان های ناکجا آباد ببرد و برایم بالهای نازنینی جایگزین کند ، تا برقصم و پای کوبم و مشکلات را نفهمم ، پیشینه ای برایشان نداشته باشم ، حافظه ام را چنان خالی کنم که گذر نسیمی را با اعماق وجود حس کنم ، چنان بی خاطره باشم که هر رنگ برایم تازگی داشته باشد ، وز وز باد از درز در اتاق اولین صدای جالب زندگیم باشد ، با قطره آب از آسمان بترسم و احساس کنم سقف آسمان سوراخ شده ، کاسه ای بگذارم و همینطور دیوانه وار کاسه ها را اضافه کنم ، در مجموع حال مجنونی می خواهم، شاید به ظاهر طبیعی بودن بی معنی شده ، می خواهم نقطه صفر را از ابتدا شروع کنم و هر چیز را آنطور که هست زندگی کنم ، شاید انتخابم طعم های تلخ در بین شکلات ها باشد ، شاید رنگ سیاه زیباترین است ، شاید تنهایی بهترین حال است ، شاید سر لوحه ای که برایمان نوشتند و سالهاست مشغول به تکرارش هستیم اشتباه است

بزرگان دنیا دیده سرلوحه نویس، خود مشغول پر کردن سرلوحه اجدادشان هستند و گاهی گریزی می زنند و لبی تر می کنند و شِکوهِ ها دارند ، اما در نهایت احساس گناه می کنند

کاش تکرار نکنیم که در پیری نق نق و غر غر کنان همه از ما گریزان باشند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۴
شیما آبایی