گاهی برای دلم مینویسم

شیما هستم ، تحصیلاتم معماریِ ، تاکنون هیچ درآمدی از معماری نداشتم، ولی خوشحالم که معماری خوندم چون وسعتش خیلی زیاده و با روح و زندگی آدم ها ارتباط داره ، اما سال های زیادی تو صنعت کار کردم و الان دارم یکم استراحت می کنم
 همیشه از دوران کودکی از نوشتن فرار می کردم و کار مشکلی برام بود ، یادمه زمان مدرسه وقتی انشاء داشتیم از روز قبلش من غصه دار بودم و زمین و زمان و بهم می دوختم که یه نصف صفحه بنویسم و دست خالی نباشم، در ضمن یه کتاب انشاء هم خریده بودم
گذر عمر با آدم چه می کنه ...
امروز طوری شدم که وقتی حالم خیلی خوبه یا حالم خیلی بده با نوشتن کمی متعادل می شم و یه چیزایی واسه دلم می نویسم که شاید فقط خودم باهاشون کیف می کنم
مدتیِ با تشویق محمد ( همسرم ) این وبلاگ و راه انداختم ، فعالیت زیادی ندارم.